1- مضاف و موصوف همیشه " ی " میگردد . مثال :
درِ باغ ---> دری باغ
گل قشنگ ---> گلی قشنگ
آدم خوب ---> آدمی خُب
2- " د " ما قبل ساکن تبدیل به " ت " میشود .مثال :
پراید ---> پرایت
آرد ---> آرت
3- " و " ساکن آخر کلمه به " ب " قلب می شود .مثال :
گاو ---> گاب
4- اصولآ در هر کجا که کسره قشنگ باشد فتحه بکار می رود و در هر کجا که فتحه کلمه را زیبا می کند کسره بکار می رود .مثال :
مثال برای فتحه :
اَز ---> اِز
قفَس ---> قفِس
اَزَش ---> اِزِش
بِزَن ---> بِزِن
مثال برای کسره
اِمروز ---> اَمروز
حِیفِ ---> حَیفِس
5- صداء " ا " جایگاهی نداشته وبه " او " تبدیل می شود .مثال :
شما ---> شوما
کجا ---> کوجا
خوبه ---> خوبِس
چادر ---> چادور ---> چادِر
6- حرف " و " در قالب حرف ربطی به " آ " تبدیل می شود .مثال :
من و تو و حسن ---> منا تو آ حسن
اصولآ خود " آ " به عنوان یک حرف ربط به کار می رود .مثال :
من هسَم , آ بابامم هسَن .
در ضمن حرف " آ " به معنی " به علاوه ( + ) " هم به کار می رود .مثال :
3+4+5 ---> 3+4 آ 5
7- حرف " ه " در لهجه اصفهانی به نوعی نابود شده است .مثال :
بچه ها ---> بِچا
گربه ها ---> گُربا
می جهد ---> می جِد
" ه " در آخر کلمات فعل به " د " ساکن بدل میشود .
بِره ---> بِردِ
بشه ---> بِشِد
" ه " به " ی " تبدیل میشود.مثال :
بهتر ---> بیتَرِس
گربه ---> گربیِه
" ه " به " و " بدل می شود .مثال :
می آئیم ---> ما وَم می یَیم
" ه " به " ش " تبدیل میشود .مثال :
بهش می گم ---> بِشِش می گم
نکته : به غیر از اول شخص مفرد ؛ حروف " خوا " به " خ " تبدیل می شود .مثال :
می خوای ---> می خَی
8- در برخی از افعال حرف " ی " به " اوی " تبدیل می شود .مثال :
می گی ---> می گوی
9- حرف اول کلمه " ب " یا " ن " باشد و حرف سوم " ی " باشد یک " ی " بعد از " ب " یا " ن " اضافه می شود .مثال :
بگیر ---> بیگیر
بشین ---> بیشین
بریز ---> بیریز
ببین ---> بیبین
10- حرف " س " در آخر لغات .مثال :
چه خبر ؟؟ ---> چه خبِرِس ؟
بسه ---> بسِس
11- نکته جالب دیگر در مورد کلمه " پس " است که اغلب " س " آن حذف می شود .مثال :
کجایین پس ؟ ---> کو جاین پَ ؟
پس تو کجایی ؟ ---> پَ تو کوجای ؟
" و " ما قبل " ی " به " ف " تبدیل می شود .مثال :
دیوار ---> دیفال
تبصره : در لهجه های Super Esf اصولآ " د " به " ز " تبدیل می شود .مثال :
گنبد ---> گنبِز
12- " ی " در آخر کلمات حذف می شود .مثال :
چیز های زیادی هست ---> چیزا زیادی هست
بچه های اون محله ---> بِچا اون محله
آدمای این دوره زمونه ---> آدِما این دوره زِمونه
13- د+فعل+د .مثال :
دِ بیا دِ
دِ برو دِ
دِ جَل باش دِ
چند اصطلاح اصفهانی
1- آیا عالم به معنای معلوم نیست ---> آیا عالم بیاد یعنی معلوم نیست بیاد
2- " آیدی داره " به معنای معنای جالب ---> آیدی دارده ایشون دارن به ما اینا را می گن
3- جَخ به معنای " تازه " ---> من جَخ رسیدم (( که در بعضی موارد با هم بکار می رود ---> من جَخ تازه رسیدم ))
4- کلمه سیزده که سینزَ تلفظ می شود و نوزده که نونزَ و دوازده که دوازَ خوانده می شود .
5- فعل زیبای اِسِدم که می شود گفت کلمه " گرفتم " را داغون کرده و ضرف آن به شرح زیر است :
اِسِدم - اِسِدی - اِسِد -اِسِدیم - اِسِدید - اِسِدند
6- فعل بِگم از جمله فعلهایی است که کسره حرف اول آن به " و " بدل شده و از استثنائاست .مثال :
بِگو ---> بوگو
بِگم ---> بوگَم
7- " جل باش " به معنای " عجله کن " که (ع) و (ه) اول و آخر کلمه از بین رفته است .
8- در اکثر موارد " ژ " به " ج " تبدیل می شود .
مثال :
ماساژ ---> ماساج
پاساژ ---> پاساج
9- در بعضی مواقع صورت کلی کلمه و حروف دگرگون می شود .مثال :
جوجه ---> چوری
کلاغ ---> غِلاغ
مغازه ---> دوکون
10- اصطلاح " در ار پیش کن " به جای " در را ببند "
استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد میکشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم. استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد میزنیم؟ آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد میزنیم؟ شاگردان هر کدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچکدام استاد را راضى نکرد .
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلبهایشان از یکدیگر فاصله میگیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى میافتد؟ آنها سر هم داد نمیزنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت میکنند. چرا؟ چون قلبهایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلبهاشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى میافتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمیزنند و فقط در گوش هم نجوا میکنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر میشود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بینیاز میشوند و فقط به یکدیگر نگاه میکنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصلهاى بین قلبهاى آنها باقى نمانده باشد
بو کانه کم
(بوکان در دامن نالشکه نه)
مشخصات بوکان
شهرستان بوکان یکی از شهرستانهای کردنشین استان آذربایجانغربی ایران بوده و دومین شهرستان پرجمعیت این استان می باشد که مردم ان به زبان کردی با گویش کرمانجی جنوبی(سورانی)سخن میگویند. از جهت شمال به شهرستان میاندوآب و از جنوب به شهرستان سقز و از شرق به شهرستان شاهیندژ و از غرب با شهرستان مهاباد همسایه است. مرکز این شهرستان شهر بوکان است. آب و هوای بوکان در زمستان سرد و پر برف و در تابستان نسبتاً گرم است . اراضی بوکان به علت وجود رودخانه سیمینه رود که از شمال به جنوب در امتداد جاده کوسه ، بوکان به میاندوآب در جریان است حاصل خیز می باشد. غلات این شهرستان به ویژه گندم بوکان از شهرت و مرغوبیت ویژهای برخوردار است از معادن بوکان خاک نسوز را میتوان نام برد. بلندترین قلۀ ارتفاعات بوکان موسوم به ترغه 670’2متر است. از دیگر قلل آن میتوان به کَلْتَگه، بناکیله، تولَکه، چرش، بَردِ زرد(برده زرد) و ناله شکینه اشاره کرد.شهرستان بوکان دارای دو بخش به نام سیمینه و مرکزی، 7 دهستان و 183آبادی مسکونی است. شماری از ایلهای دِهبُکری، منگور و فیض الله بیگی در این شهرستان زندگی میکنند. در این شهر چشمهای (حوزه گوره ) وجود دارد که به حوض بوکان معروف است و آب آن به مصرف آشامیدن میرسد. درگذشته باغهای بزرگ و سرسبز، بوکان را چون نگینی در میان گرفته بود، و شاید یکی از علل نامگذاری شهر به بوکان(عروسان)وجود همین باغها بوده است
وجه تسمیه . درباره نام أین شهر نیز هماند دیگر شهرها نظرات زیادی وجود دارد . بوکان را واژهای کردی و مرکب از «بوک»(عروس)و «ان»(نشانۀ جمع یا نسبت)دانستهاند. بعضی ها بر أین باورند که « بو » به معنی سرزمین و « کان » به معنی معدن است و بوکان به معنی سرزمین معدن است . اما باور غالب درباره نام أین شهر أین است که واژه بوکان از دو کلمه « بوک » به معنی عروس و « آن » علامت جمع تشکیل شده و بوکان در معنای « عروسان » معنی می دهد . زیرا أین شهر به دلیل دارا بودن آب و هوای مطبوع و باغهای زیبا ، سرسبز و خرم ، همانند عروسی زیبا ، به آرایش طبیعت آراسته بوده است و همچنین بخاطر داشتن جایگاه چهارراهی ، بیشتر روستائیان پیرامون آن ، هنگام عروسی که عروسشان را از یک آبادی به آبادی دیگر می برده اند از میان بوکان می گذشتند و در پیرامون چشمه آب آن (حوزه گوره ) به رقص و پایکوبی میپرداختهاند . پیشینه تاریخی : این شهرستان در حدود 3000 سال قبل تحت نام ایزیرتو پایتخت تمدن ماننایی بوده است. آثار این تمدن بسیار هنرمند قابل توجه بوده و نمونه هایی از آثار به تاراج رفته اش در موزه های جهان از قبیل موزه توکیو و موزه ارومیه دیده می شود. این تمدن در مناطق کردنشین شمالغربی ایران سکنی داشته اند. وجه بارز هنر ماننایی ظرافت و زیبایی وصف ناپذیر آن است که در تمدنهای معاصر آنها کم نظیر است .هنر معروف آنها ساخت آجرهای لعابدار بوده است. آجرهای با طرحهای رنگین که طرح آنها پس از گذشت حدود 3000 سال تقریبا" سالم باقی مانده اند. نمونه بسیار زیبایی از این آجرها در موزه شرق کهن توکیو یافت می شود. . این شهر در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار، روستایی کوچک با حدود 60 نفر سکنه از املاک عزیزخان مکری به شمارمیرفت در 1316ش، بنا بر قانون تقسیمات کشوری مرکز بخشی به نام بوکان، تابع شهرستان مهاباد شد و به تدریج جمعیت آن رو به افزایش نهاد تا در 1368ش، به عنوان مرکز شهرستانی به همین نام شناخته شد. تا پیش از دورۀ قاجاریه نامی از بوکان در منابع تاریخی و جغرافیایی دیده نمیشود، اما نتایج حاصله از کاوشهای باستان شناسان، تاریخ این منطقه را به هزارۀ نخست (ق م) میرساند.آثار یافت شده از دژقهلایچی(قلایچی، قلعهچی) واقع در 7کیلومتری بوکان که قدمت آن به 800’2 سال پیش میرسد، نشان دهندۀ آبادانی این ناحیه و وجود تمدنی مهم در آن است و چنین مینماید که اینجا مرکز دولت مانّا بوده است و حتى برخی گمان بردهاند آنچه مورخان یونانی و از جمله هرودت در وصف اکباتان گفتهاند، ممکن است با قلایچی بوکان تطبیق کند
|
نامداران بوکان
بوکان،
مسجد جامع بوکان)
(
(سیمینه رود بوکان)
(ماهی سوغات بوکان)
(بوکان در بین نالشکه نه و برده زرد)
(مقبره حسن زیرک در دامن نالشکه نه)
(طبیعت بوکان)
(صنایع دستی بوکان)
(طبیعت بوکان)
(هنرمند قاله مره)
(طبیعت بوکان)
(لباس کردی)
(پهلوان ابراهیم و نمایش او با مار)
دو تا عراقی تو سنگر داشتن می جنگیدن، یکی به اون یکی می گه جاسم، جاسم، خون چه رنگیه؟ جاسم می گه: چی کار داری تو کارتو بکن. دشمن داره میاد. دوباره می پرسه جاسم، جاسم، خون چه رنگیه؟ می گه بابا تیر اندازیتو بکن. خلاصه دوباره بعد از چند دقیقه می پرسه: جاسم، جاسم، خون چه رنگیه؟ اگه زرده من زخمی شدم!
روانشناسان ثابت کردند علت
طلاق ,ازدواج است!
عروس وارد مجلس عروسی میشه مادرشوهرمیگه : صلی الله محمد دشمن جونم امد .
عروس میگه : عقرب زیرقالی خواستی پسرنیاری!!!
پیرزنه تو اتوبوس هی می گفته نی نای نا نای نی نای نای،
همه هم دست میزدن براش. بعد یهو دست میکنه تو کیفش دندوناشو در میاره
میگه نیاوران نیگه دار!
دوست داری تغییر کنی؟ خوشکل بشی؟عوض بشی؟مامان بشی؟
اصلا یه چیزه دیگه بشی؟ پس با ما تماس بگیر.
سازمان بازیافت زباله.
یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر
سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام مدیره میگه کار نیست اسبه همینطور اصرار میکنه مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟
اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!
(-_-)/
))
((
_/ _
اس ام اس جدید نداشتم گفتم برات قر بدم شاد شی
تازگیها توی شهرداری استخدام شدم!
اگه دوست داری سر کوچه وایسا تا ببرمت
اسمت رو باغچه نوشتم، شکفت! روی درخت نوشتم، میوه داد.
توی صحرا نوشتم، لاله زار شد!
آخه عزیزم پشکل هم اسم شد!