داد زدن ممنوع

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم. استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟ شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد  .

 

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد

شهرستان بوکان(بوکانه کم)

بو کانه کم

 

 

 

 

 

  (بوکان در دامن نالشکه نه) 

مشخصات بوکان   

شهرستان بوکان یکی از شهرستان‌های کرد‌‌نشین استان آذربایجانغربی ایران بوده و دومین شهرستان پرجمعیت این استان می باشد که مردم ان به زبان کردی با گویش کرمانجی جنوبی(سورانی)سخن می‌گویند.

 از جهت شمال به شهرستان میاندوآب و از جنوب به شهرستان سقز و از شرق به شهرستان شاهین‌دژ و از غرب با شهرستان مهاباد همسایه است. مرکز این شهرستان شهر بوکان است. آب و هوای بوکان در زمستان سرد و پر برف و در تابستان نسبتاً گرم است . اراضی بوکان به علت وجود رودخانه سیمینه رود که از شمال به جنوب در امتداد جاده کوسه ، بوکان به میاندوآب در جریان است حاصل خیز می باشد. غلات این شهرستان به ویژه گندم بوکان از شهرت و مرغوبیت ویژه‌ای برخوردار است از معادن بوکان خاک نسوز را می‌توان نام برد.

 بلندترین قلۀ ارتفاعات بوکان موسوم به ترغه 670’2متر است. از دیگر قلل آن می‌توان به کَلْ‌تَگه، بناکیله، تولَکه، چرش، بَردِ زرد(برده زرد) و ناله شکینه اشاره کرد.شهرستان بوکان دارای دو بخش به نام سیمینه و مرکزی، 7 دهستان و 183آبادی مسکونی است.  شماری از ایلهای دِهبُکری، منگور و فیض الله بیگی در این شهرستان زندگی می‌کنند.

 در این شهر چشمه‌ای  (حوزه گوره ) وجود دارد که به حوض بوکان معروف است و آب آن به مصرف آشامیدن می‌رسد. درگذشته باغهای بزرگ و سرسبز، بوکان را چون نگینی در میان گرفته بود، و شاید یکی از علل نام‌گذاری شهر به بوکان(عروسان)وجود همین باغها بوده است  

 

 

 

 

  وجه تسمیه 

.

 درباره نام أین شهر نیز هماند دیگر شهرها نظرات زیادی وجود دارد . بوکان را واژه‌ای کردی و مرکب از «بوک»(عروس)و «ان»(نشانۀ جمع یا نسبت)دانسته‌اند.

 بعضی ها بر أین باورند که « بو » به معنی سرزمین و « کان » به معنی معدن است و بوکان به معنی سرزمین معدن است . اما باور غالب درباره نام أین شهر أین است که واژه بوکان از دو کلمه « بوک » به معنی عروس و « آن » علامت جمع تشکیل شده و بوکان در معنای « عروسان » معنی می دهد . زیرا أین شهر به دلیل دارا بودن آب و هوای مطبوع و باغهای زیبا ، سرسبز و خرم ، همانند عروسی زیبا ، به آرایش طبیعت آراسته بوده است و همچنین بخاطر داشتن جایگاه چهارراهی ، بیشتر روستائیان پیرامون آن ، هنگام عروسی که عروسشان را از یک آبادی به آبادی دیگر می برده اند از میان بوکان می گذشتند و در پیرامون چشمه آب آن (حوزه گوره ) به رقص و پایکوبی می‌‌‌پرداخته‌اند .   

پیشینه تاریخی :   

این شهرستان در حدود 3000 سال قبل تحت نام ایزیرتو پایتخت تمدن ماننایی بوده است. آثار این تمدن بسیار هنرمند قابل توجه بوده و نمونه هایی از آثار به تاراج رفته اش در موزه های جهان از قبیل موزه توکیو و موزه ارومیه دیده می شود. این تمدن در مناطق کردنشین شمالغربی ایران سکنی داشته اند. وجه بارز هنر ماننایی ظرافت و زیبایی وصف ناپذیر آن است که در تمدنهای معاصر آنها کم نظیر است .هنر معروف آنها ساخت آجرهای لعابدار بوده است. آجرهای با طرحهای رنگین که طرح آنها پس از گذشت حدود 3000 سال تقریبا" سالم باقی مانده اند. نمونه بسیار زیبایی از این آجرها در موزه شرق کهن توکیو یافت می شود. . این شهر در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار، روستایی کوچک با حدود 60 نفر سکنه از املاک عزیزخان مکری به شمارمی‌رفت در 1316ش، بنا بر قانون تقسیمات کشوری مرکز بخشی به نام بوکان، تابع شهرستان مهاباد شد  و به تدریج جمعیت آن رو به افزایش نهاد تا در 1368ش، به عنوان مرکز شهرستانی به همین نام شناخته شد. تا پیش از دورۀ قاجاریه نامی از بوکان در منابع تاریخی و جغرافیایی دیده نمی‌شود، اما نتایج حاصله از کاوشهای باستان شناسان، تاریخ این منطقه را به هزارۀ نخست (ق م) می‌رساند.آثار یافت شده از دژقه‌لایچی(قلایچی، قلعه‌چی) واقع در 7کیلومتری بوکان که قدمت آن به 800’2 سال پیش می‌رسد، نشان دهندۀ آبادانی این ناحیه و وجود تمدنی مهم در آن است و چنین می‌نماید که اینجا مرکز دولت مانّا بوده است و حتى برخی گمان برده‌اند آنچه مورخان یونانی و از جمله هرودت در وصف اکباتان گفته‌اند، ممکن است با قلایچی بوکان تطبیق کند
در ضمن کاوشهای سالهای 1364 و 1369ش در روستای قلایچی، کتیبه‌ای به خط و زبان آرامی کهن به دست آمده است که تاریخ آن را، 716ق‌م تخمین زده‌اند. مضمون کتیبه، به رسمیت شناختن فرمانروایی تختگاه مانا به وسیلۀ «خدای معبد شاهی» و ادامۀ حکمرانی آنان در آن سرزمین اشاره دارد  قراین نشان می‌دهد که سرزمین مانا بر جنوب دریاچۀ اورمیه تا حدود سنندج و بیجار کنونی اطلاق می‌شد که همه آباد و مسکون بود و بوکان نیز در همین منطقه قرار داشت
این سرزمین به سبب موقعیت حساس سپاه‌گردانی خود که میان دولتهای آشور، اوراتو و ماد قرار داشت، در کشمکشهای این دولتها دست به دست می‌گشت. یافته‌های باستان‌شناسان مؤید این نظر است که سرزمین بوکان در دوره‌های بعدی نیز موقعیت سپاه‌گردانی خود را همچنان حفظ کرد و در دوره‌های اشکانیان و ساسانیان، از این منطقه به عنوان پادگان نظامی بهره‌برداری می‌شده است.
از تاریخ این منطقه در دورۀ فتوحات اسلامی آگاهیهای روشنی دردست نیست؛ اما با توجه به نزدیکی بوکان به شیز(تخت سلیمان امروزی)، و فتح شیز در 22ق/643م، این منطقه نیز همچون دیگر نواحی آذربایجان، می‌بایستی در همان تاریخ به دست مسلمانان گشوده شده باشد. از رویدادهای تاریخی این بخش از ایران در دورۀ اسلامی کمتر آگاهی داریم و از منابع تاریخی نیز در این باره اطلاعات مهمی به دست نمی‌آید، اما نامهای مغولی که بر نقاط جغرافیایی و طوایف منطقه اطلاق می‌شده، و همچنان در گویش کردی مکری باقی مانده است، نشانۀ چیرگی مغولان و مبین حضور دراز مدت آنان بر این نواحی از جمله بوکان است.
در اواخر سدۀ 9 سر دودمان حاکمان محلی، یعنی خاندان مکری به نام سیف‌الدین که نسب او به حاکمان بابان  می‌رسید، مناطق آختاچی و ایل تیمور، از دهستانهای امروزی بوکان را جزو سرزمینهای تابع خود درآورد. شاه اسماعیل صفوی چندین بارکوشید تا آنان را سرکوب کند، اما موفق نشد و سرانجام صارم، پسر سیف‌الدین به اطاعت سلطان سلیم عثمانی درآمد تا از تحکم شاهان صفوی رهایی یابد. از استقرار مکریان در نواحی تابع بوکان امروزی می‌توان حدس زد که این محل دست کم از اواخر سدۀ 9ق آباد و مسکون بوده است. به سبب کوچ‌نشینی طوایف کرد مکری، هیچ‌گاه مراکز مسکونی بزرگ در این بخش از کردستان به وجود نیامد.
بوکان در دورۀ قاجاریه دهی کوچک متشکل از خانه‌های کوچک گلین در پیرامون چشمه‌ای بیش نبوده است و اهمیت آن به واسطۀ ارتباط این شهر با خاندان سردار عزیزخان مکری بوده است. پس از در‌گذشت سردار عزیزخان، پسرش سیف‌الدین که در آن زمان کودکی بیش نبود، برمسند پدر نشست و مادرش که نیابت او را برعهده داشت، از خردسالی وی به نفع خود استفاده کرد و هنگامی که سیف‌الدین به سن بلوغ رسید، از 800 پارچه آبادیِ قلمرو پدرش، تنها بوکان برای او باقی مانده بود. از این زمان بوکان به عنوان مرکز قلمرو مکریان نقش و اهمیت سیاسی و فرهنگی بیشتری یافت 

 

نامداران بوکان

  • حسن زیرک، هنرمند شهیرکرد
      جوان ناکام مقبل هنر پژو کوهنورد بزرگ
  • دکتر حسین فرهمند باستان‌شناس معروف کرد و استاد دانشگاههای تهران و منچستر و اکسفورد 
  • سردار عزیزخان مکری وزیر جنگ مظفرالدین شاه قاجار 
  • قاله مری هنرمند در عرصه‌ موسیقی نای(شمشال)

  

  

   بوکان،   

  

  

 مسجد جامع بوکان) 

  

 (

 (سیمینه رود بوکان)

 

  

 (ماهی سوغات بوکان)  

 

 

  

 (بوکان در بین نالشکه نه و برده زرد) 

 

  

  

 (مقبره حسن زیرک در دامن نالشکه نه) 

 

   

 (طبیعت بوکان)

  

 

  

 (صنایع دستی بوکان) 

 

  

 (طبیعت بوکان) 

 

   

 (هنرمند قاله مره)  

 

   

 (طبیعت بوکان) 

 

   

 

 

   

 (لباس کردی) 

 

  

   

 

 

  

(پهلوان ابراهیم و نمایش او با مار)

فقط برای خنده

دو تا عراقی تو سنگر داشتن می جنگیدن، یکی به اون یکی می گه جاسم، جاسم، خون چه رنگیه؟ جاسم می گه: چی کار داری تو کارتو بکن. دشمن داره میاد. دوباره می پرسه جاسم، جاسم، خون چه رنگیه؟ می گه بابا تیر اندازیتو بکن. خلاصه دوباره بعد از چند دقیقه می پرسه: جاسم، جاسم، خون چه رنگیه؟ اگه زرده من زخمی شدم!   

 

 

 

روانشناسان ثابت کردند علت
طلاق ,ازدواج است!   

  

 

عروس وارد مجلس عروسی میشه مادرشوهرمیگه : صلی الله محمد دشمن جونم امد .
عروس میگه : عقرب زیرقالی خواستی پسرنیاری!!!  

  

 

 

 پیرزنه تو اتوبوس هی می گفته نی نای نا نای نی نای نای،

 همه هم دست میزدن براش. بعد یهو دست میکنه تو کیفش دندوناشو در میاره

 میگه نیاوران نیگه دار!

 

 

 

 

دوست داری تغییر کنی؟ خوشکل بشی؟عوض بشی؟مامان بشی؟

اصلا یه چیزه دیگه بشی؟ پس با ما تماس بگیر.

سازمان بازیافت زباله.

 

 

 

یه اسبه زنگ میزنه سیرک میگه با مدیر سیرک کار دارم . گوشی رو میدن به مدیر
سیرک اسبه بهش میگه آقا من کار میخوام   مدیره میگه کار نیست    اسبه همینطور اصرار میکنه مدیر هم انکار تا آخرش مدیره میگه کشتیمون حالا چه کار بلدی؟
اسبه میگه احمق دارم باهات حرف میزنم!

  

 

 

    (-_-)/
      )) 
     ((
     _/  _

اس ام اس جدید نداشتم گفتم برات قر بدم شاد شی 

 

 

 

 

تازگیها توی شهرداری استخدام شدم!

اگه دوست داری سر کوچه وایسا تا ببرمت 

 

 

 

 

  

اسمت رو باغچه نوشتم، شکفت! روی درخت نوشتم، میوه داد.

 توی صحرا نوشتم، لاله زار شد!

آخه عزیزم پشکل هم اسم شد!

 

 

برهنه ی خوشحال

پاسبان مردی به راهی دید و گفت کیستی؟  

گفت: مردی بی خیال و فارغ و ازاده ام  

  

گفت: از بهر چی می رقصی و بشکن میزنی؟  

گفت: چون دارای شور و شوق فوق العاده ام   

 

گفت: گفت اهل خاک پاک اصفهانی یا اراک؟   

گفت: اهل شهراباد و خوش اباده ام   

 

گفت: خیلی شاد هستی ؛ باده لابد خورده ای؟ 

کفت: هم از باده خور بیزارم ؛ هم از باده ام   

  

گفت: از جام وصال نازنینی سر خوشی؟   

گفت: از شهوت پرستی هم دگر افتاده ام   

 

گفت: شاید قماری کرده ای ؛ پولی برده ای 

گفت: من در راه برد و باخت پا ننهاده ام 

  

گفت: پولی از دکانی یا خانه ای کش رفته ای؟  

گفت: دزدی هم نمی چسبد به وضع ساده ام  

 

گفت: هیچ سرگرمی نداری روز و شب؟  

گفت: سرگرم نماز و سجده و سجاده ام  

 

گفت: لابد ثروتی داری و دلشادی به پول؟  

گفت: من مستضعف و مسکین مادر زاده ام 

 

گفت: ایا راستی اهی نداری در بساط؟  

گفت: خود پیداست از وضع لباده ام 

 

گفت: گویا کارمند ساده ای یا کارگر؟  

گفت: بی کارم ولی از بهر کار اماده ام  

 

گفت: بی کاری و بی پولی؛ پس این شادی ز چیست؟  

گفت: زنی داشته ام اینک طلاقش داده ام    

 

تصاویر خطای چشم

گالری عکس های خطای چشم

optical illusions

خطای چشم     تصاویر خطای چشم     عکس خطای چشم ( درخت یا آدم )   

  

(دست یا سگ خوابیده)   ( منحنی یا خط راست ؟)              ( درخت یا صورت؟ )   

  

               

عکس تصاویر خطای چشم ( پلکان )خطای چشم  تصاویر شگفت انگیز از خطای چشم  

                پلکان یا جاده

اسب یا کوه

             

عکس های خطای چشم   jwh,dv oxhd ]al - jwh,dv a'tj hk'dcaks khatayeh cheshm 

 

    تصویر خطای بینایی       عکس ختای چشم   خطای چشم (صورت ها یا شمع دانی !)    

 

       

                                         

 خطای چشم u;ss ihd oxhd ]al hkshkih عگس خطای قوه بینایی

           پیرمرد یا اسب 

 

            

آیا می دانید : آیا می دانید ذهن انسان هم خطا می کند . به عنوان مثال وقتی در مورد خوراکی خاصی صحبت می کنید ... مغز شما با تداعی آن خوراکی و تصور آن باعث می شود شما فکر کنید بوی آن چیز را که الان در مورد آن صحبت می کردید را حس می کنید ... در حالی که ...!

و یا  وقتی منتظر زنگ کسی هستید (بستگی به شدت تمرکز شما و اهمیت آن تلفن دارد) بعضی مواقع  احساس می کنید صدای زنگ را شنیدید در حالی که در واقع این مغز شما است که به علت تلقین زیاد شما آن را تصور کرده و ...  

نکته اخلاقی : آدم به چشم خودش هم نمی تونه اعتماد کنه !

نکته عارفانهچیزهایی که می بینیم ممکنه واقعا همون چیزی نباشن که فکرش رو می کنیم.

برداشت آزاد  : اونی رو نشونش بده که دوست داره ببینه (چهره - اخلاق - رفتار و ....)